دينادينا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
آتناآتنا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

فسقلی های من😍

خطر از بیخ گوشمون رد شد!

سلام دختر قشنگم ناناز من خوبی مامانی من؟ الهی قربونت برم من تو تا دنیا بیای منو هزاربار میکشی مادر!! اصلا بذار از اول برات تعریف کنم: یکشنبه شب برای افطار باباییت عمه ها و عموهات رو دعوت کرد البته چون امسال شرایط من درست نبود اونم بخاطر جنابعالی! این بود که رفتیم خونه جدید مادرجونت. همه هم دست به دست هم دادن و کمک کردن تا مراسم به بهترین نحو انجام بشه و چیزی از قلم نیافته منم که عین یه مترسک اونجا نشسته بودم!! چون کاری نمیتونستم انجام بدم! خلاصه تا ساعت دو اونجا بودیم و بعد هم اومدیم خونه بعد از مراسم سحری!! و نماز خوابیدیم و چون من اینروزها خیلی خیلی گرمایی شدم جامو انداختم جلوی کولر و خوابیدم ساعت حدود نه از درد دل از خواب بیدار...
28 مرداد 1390

يه خبر خيلي جديد و مهم!!

سلام به دوستاي گلم خبر جديد و دريافت كرديد؟! اون بالا رو بخونيد... خونديد؟...  دينا جان تا این لحظه ، 6 ماه و 20 روز و 8 ساعت و 28 دقیقه و 11 ثانیه تو دل مامانشه :. بعـــــــــــــــــــــــــــــــله جنيست ني ني مون معلوم شد!! دخمليه اي جـــــــــــــــانم الهي مامان قربونت بره خوشگلك من بووووووس بنابراين از امروز ديگه ني ني جان از فسقلي بودن در اومده و اسمشو ميذاريم دينا .....لي لي لي لي البته اين اسميه كه من دلم ميخواد بذاريم نظر بقيه متفاوته: باباي ات دلش ميخواد اسمتو بذاريم مليكا مامانجون ميگه يا نازنين يا عسل يا طلا ي...
23 مرداد 1390

هفته 28

سلام جيجل مامان دور سرت بگردم من قربونت برم فدات بشم من بوووووووووووووووووووووووووووووووووووس   خوشگل من ديروز 28 هفته هم تموم شد فقط مونده 10 هفته واااااااااااااااااااااااااااااااااااي يعني 70 روزه ديگه من كه ديگه تحمل ندارم ماماني من خيــــــــــــــــــــــــــــــــــــلي استرس دارم ....همش تو فكر تو ام مامانجون ماماني من سالم باش يه ني ني سالمو تپل مپل همش دارم گريه ميكنم  شبا خوابهاي بدي ميبينم ناراحتم ماماني از خدا ميخوام به حق اين ماه عزيزش تورو سالم و صالح برام صد وبيست سال حفظ كنه عزيزكم چند روزه دستام شروع كرده به ورم كردن پاهامم كه ديگه نگو حسابي ورم دارن همش دارم فشارمو چك ميكنم مثل ه...
21 مرداد 1390

باردارانه

وقتی مجبورم تا صبح به پهلو ها بخوابم و صبح از کمردرد از خواب بیدار میشم.... وقتی میرم جلوی آینه و میبینم صورتم از آکنه سیاه شده........ وقتی هرشب مجبورم قرصهای گنده و بدمزه بخورم......... وقتی لباسهای قشنگم دیگه بهم نمیخورن........... وقتی کلی خرید دارم اما نمیتونم تا سرخیابون برم.......... وقتی کپک خالص شدم ولی نه تنها یه مسافرت که یه سینمای خشک و خالی هم نمیتونم برم.... وقتی شبها مجبورم دور از شوهری بخوابم و گرمای نفسهاش رو احساس نکنم...... وقتی نماز خوندن میشه سخت ترین کار دنیا و ضربان قلب میگیرم...... وقتی گرما خیـــــــــــــــــــلی اذیتم میکنه و نمیگذاره نفسم بالا بیاد...... وقتی راه به راه مجبورم بدوم و برم دست...
14 مرداد 1390

خوابت رو ديدم كوچولو...

سلام ماماني ديشب كه نه همون سحر كه خوابيديم خوابت رو ديدم ناناز من الهي من قربونت برم مــــــامــــــــااااااااااااااااااان!!! خيلي كوچولو و خومزه بودي فدات بشم من الهي....... يه دخمل كوشولوي خوشگل بودي لپهاي تپلي داشتي ولي دماغ و دهنت يه ذره بود  اي جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانم! بابايي ات ميگه خب اگه به مامانش بره معلومه كه خوشگل ميشه!!!! واي ماماني كي ميشه تو دنيا بياي؟ كي ميشه اون روز برسه كه من تورو بغل بگيرم؟ يعني من اونروز رو ميبينم؟ يعني روزهاي سختي من تموم ميشه؟ و با وجود تو دنيا روي قشنگش رو به من نشون ميده؟ يعني روزهاي شادي با تو بودن ميرسه ؟ بي صبرانه منتظر او...
13 مرداد 1390

ماه خدا

الهی! نه من آنم که زفیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی در اگر  باز نگردد  نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم چو  گدا بر سر راهی کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی بازکن در که جز این خانه مرا نیست پناهی ...
11 مرداد 1390

سوووووووووووووووووووووووووووووسك!!!!

واي ماماني فقط اومدم اينو بهت بگم سوووووووووووووووووووووووووووووووووسك!!!...........اونم چه سوسك گنده اي!!! چيكار كنم خدااااااااااااااااااااااااا   بابايي رفته استخر الان ساعت 2:30 نصفه شبه و من بيدارم تا سحري بابايي درست بشه ولي وقتي داشتم ميرفتم دستشويي ديدم يه سوسك گنده اون وسطه واااااااااااااااااااي شاخكاش يه متر بود!!! چندش آوره جيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ! واي باباي زودتر بيا.. ..هرچند بابايي اينقده دل نازكه كه سوسكها رو نميكشه!!! الانم بهش بگم بكشش دو ساعت داستان حقوق حيوانات و حقوق بشر برام ميگه.. ... اگه فرار كنه چي؟!؟!؟ چ...
11 مرداد 1390

تولدم مبارك!!

سلام خوشمزه مامان جوجوي شيطون مامان خوبي اكسيژن من؟ الهي من فداي اون وول خوردنات بشم عزيزكم جيگركم نفس من همه چيز من....بوووووس     ديروز تولدم بود ولي برخلاف هميشه هيچكس يادش هم نبود كه بهم تبريك بگه چه برسه بهم كادو بدن!!  مامانجون كه گفت: اي واي ديدي اينقدر حواسمون به مغز بادوم بود كه خود بادوم رو يادمون رفت!!!  بابايي ات هم كه چون مشغول اسباب كشي مادرجونت بود از خدا خواسته به روي مبارك هم نياورد آخر شبم گفت اون عينكي كه دو هفته پيش برات خريدم جاي كادو!!!  كه البته چون صدتومن شده بود ماهم قبول كرديم گفتيم گناه داره آخه تعميرات خونمون هم كلي خرج رو دستش گذاشته بود ترسيدم ورشكست بشه!! حالا اگه ش...
10 مرداد 1390